
تحقیقات موسسه Gallup نشان میدهد که سرمایهگذاری بر روی انگیزش و دلبستگی شغلی کارکنان یک عامل رقابتی مهم برای موفقیت سازمانهاست.

فرهنگ سازمانی ضعیف عامل ترک شغل ۴۷٪ از کارکنان جویای کار اعلام شده است - این آمار نشان میدهد که چگونه بیتوجهی به کیفیت زندگی کاری میتواند سازمان را در حفظ بهترین کارگرانش با چالش مواجه کند.
هیچ موفقیت شغلی ارزش به خطر افتادن سلامت را ندارد. آگاهی از این نکته، اولین گام در مدیریت زندگی شغلی فردی است.

نسیم نیکلاس طالب، نویسنده کتاب «ضدشکنندگی»، توصیه میکند افراد همواره از اقداماتی که ممکن است به نابودی کامل مسیر شغلیشان بینجامد پرهیز کنند – به عبارتی هرگز تمام تخممرغهای خود را در یک سبد نگذارند و ریسکهای جبرانناپذیر نپذیرند.



بنابر آخرین گزارش وضعیت محل کار جهانی موسسه گالوپ (۲۰۲۴), این رقم حتی نسبت به سالهای قبل اندکی کاهش یافته است و زنگ خطری برای سازمانها تلقی میشود. همچنین نرخ مشارکت فعال نسلهای جوانتر نیز در حال کاهش است.
این ارقام گویای آن است که حتی اقدامات سادهای مثل گفتن «خوب انجامش دادی» یا پاداشهای کوچک میتواند تأثیر قابلتوجهی بر روحیه و عملکرد افراد داشته باشد.

«افراد سازمان را ترک نمیکنند؛ بلکه مدیر خود را ترک میکنند.»

روندی که قطعی به نظر میرسد افزایش تقاضا برای مشاغل تخصصی حوزه دیجیتال است، در حالی که مشاغل روتین یدی و دفتری در معرض بیشترین ریسک جایگزینی قرار دارند.
نسیم نیکلاس طالب مفهوم جالبی به نام اثر لیندی (Lindy Effect) را مطرح میکند که میگوید هرچه یک فناوری یا ایده دوام بیشتری داشته، احتمال بقای آن در آینده نیز بیشتر است.
کارکنان آینده باید یاد بگیرند در کنار هوش مصنوعی کار کنند و از آن به عنوان یک توانمندساز بهره بگیرند، نه اینکه صرفاً به چشم یک رقیب یا تهدید به آن بنگرند.
هر موج فناوری موجی از مشاغل نو را نیز به همراه دارد که فرصتهایی برای نیروهای کاری ماهر فراهم میکند.

این نابرابری حتی میتواند به نارضایتی اجتماعی و قطببندی طبقاتی بیانجامد. یک چالش اساسی برای سیاستگذاران، مدیریت گذار شغلی این گروه بزرگ و جلوگیری از تبدیل شدن شکاف مهارتی به شکاف طبقاتی است.
احساس امنیت خاطر و پیشبینیپذیری که نسلهای قبل داشتند احتمالاً برای نسل آینده کمتر خواهد بود. این وضعیت میتواند بر برنامهریزی زندگی افراد اثر منفی بگذارد.
این مطالبهگری منجر به شکلگیری محیطهای کاری سالمتر و منصفانهتر خواهد شد. وقتی کارکنان بدون ترس دغدغههایشان را مطرح کنند، مشکلات زودتر شناسایی و حل میشود.


یک مهندس نابغه که نتواند ایدههایش را به دیگران منتقل کند یا انتقاد را بپذیرد، در یک پروژه بزرگ به مشکل میخورد. ضرورت دارد که ارزش مهارتهای نرم همسنگ با مهارتهای فنی شناخته شود.
این مثال به ما یادآور میشود که در طراحی سیستمهای مدیریت عملکرد و پاداش در سازمانها، باید به جنبههای روانشناختی و انگیزههای درونی افراد نیز توجه کنیم، نه فقط مشوقهای مالی صرف.
سازمان آینده احتمالاً سازمانی انسانمحورتر و مسئولانهتر خواهد بود، چرا که فشار افکار عمومی و کارکنان آگاه آن را به این سمت سوق میدهد.